رستاک

...اگر اسرائیل غلطی بکند ما تل آویو و حیفا را با خاک یکسان خواهیم کرد

رستاک

...اگر اسرائیل غلطی بکند ما تل آویو و حیفا را با خاک یکسان خواهیم کرد

رستاک
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۲۱ مطلب با موضوع «خنده از نوع شرعی» ثبت شده است

ﮏ ﺭﻭﺯ ﺷﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻫﻮﯾﯽ ﺩﻭﯾﺪ
ﺁﻫﻮ ﺩﻭﯾﺪ ﻭ ﺩﻭﯾﺪ ﺳﭙﺲ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺷﯿﺮ ﮔﻔﺖ :
ﺑﺲ ﺍﺳﺖ ﺑﯽ ﺭﺣﻤﯽ ، ﻫﻤﺶ ﺷﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ، ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻦ
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺷﯿﺮﻭ ﺩﯾﺪﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﺎﺭﺕ ﺷﺎﺭﮊ ﻣﯿﺨﺮﻩ !
........................
ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺩﻭﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺎﺭ ﻣﯿﮕﻦ ﺑﺎ ﻧﻈﻢ ﻭ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﯾﮑﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﻭﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺫﺭﺕ ﺷﻠﻮﺍﺭﮎ ﭘﻮﺷﯿﺪﻥ ﺗﻮ ﮐﻮﭼﻪ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﻦ !
.......................
اگه جراح ها هم می تونستن
قبل از جراحی یه نسخه پشتیبان از مریضشون بگیرن خیلی باحال می‌شد !
......................
الان بچه هفت ساله تخت 2نفره داره
زمان ما، میذاشتن ما رو پاهاشون به حالت سانتریفوژ اینقد تکون میدادن
تا پلاسمای خونمون جدا میشد میخوابیدیم !
.....................
ظهر سوار تاکسی بودم بعد راننده با ماشین پشتی دعواش شد
پیاده شد گفت : من اینجا وایسادم و وای خواهم ساد!
طبق آخرین اخبار رسیده تمامی اساتید ادبیات به صورت دسته جمعی خودکشی کردن .
.....................
رابطه های امروزی
نخواستن همدیگه نیست
خواستن یکی دیگه ست !
.....................
ﻗﺒﻼ ﻓﻜﺮ ﻣﯿﻜﺮدم روزﻫﺎم ﻫﻤﺶ ﺗﻜﺮاری ﺷﺪﻩ
وﻟﻲ اﻻن دﯾﮕﻪ اﯾﻨﻄﻮر ﻓﻜﺮ ﻧﻤﯿﻜﻨﻢ!
اﻻن دﯾﮕﻪ ﻣﻄﻤﺌﻨﻢ
ﻻﻣﺼﺐ روزﻫﺎم ﻫﻤﺶ ﻛﭙﻲ ﭘﯿﺴﺖ ﻣﯿﺸﻪ !
.....................
دیروز دوستم گوشی جدید خریده
sms داده اگه گفتی من کیم !؟
خدایا من سرمو کجا بکوبم ؟؟
کجاست این دیوار چیـــــــــــــــــن
.....................
به نظرم ﺩﻭ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﺩﻡ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ‌ﺗﺮین‌ها هستن :
ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﻥ ﭼﺎﻕ ﻧﻤﯿﺸﻦ
ﻭ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺳﺮﺷﻮﻧﻮ ﻣﯿﺰﺍﺭﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﻟﺶ ﺧﻮﺍﺑﺸﻮﻥ ﻣﯿﺒﺮﻩ !
....................
آخرش هم نفهمیدیم
به کسی که داره میاد باید گفت خوش آمدید یا به کسی که داره میره !؟ O.o
سریع بگین دولت کارگروه تشکیل بده
....................
یه ﺷﻐﻞ ﻭﺍﺳﻪ ﺁﯾﻨﺪﻡ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻢ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻭ ﭘﺮ ﺳﻮﺩ ﮐﻨﺎﺭ ﯾﻪ ﺑﻼﻝ ﻓﺮﻭﺵ ﻭﺍﯾﻤﯿﺴﻢ ﻧﺦ ﺩﻧﺪﻭﻥ ﺳﺎﻧﺘﯽ ﻣﯿﻔﺮﻭﺷﻢ!
ﺍﻭﻧﺠﻮﺭﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻦ ، ﮐﻠﯽ ﭘﻮﻝ ﺗﻮﺷﻪ ! :))
....................
کسانی که روزی هزار بار آرزوی مرگ می کنند
بیشتر از سایرین عمر می کنند !
امتحان کنین :))
...................
دوست دارم دوباره برم مدرسه زنگ انشاء بشه معلم موضوع بده 
تعطیلات تابستان را چگونه گذرانده اید ؟ منم بنویسم
-ما نگذراندیم ، خودش گذشت 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۲ ، ۱۷:۱۴
زهرا فاطمی

افسران - شما هم اینجوری هستین ؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۲ ، ۱۵:۰۹
زهرا فاطمی

افسران - اشتباهی که دایناسورا رو منقرض کرد... :(

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۲ ، ۱۵:۰۸
زهرا فاطمی

افسران - اگ اینجا دریاست پ این چیه؟!!! :)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۲ ، ۱۴:۵۶
زهرا فاطمی

افسران - مراقبین امتحانای ما :(((((

اگه مردی تقلب کن...

                                                                                                                           منبع:افسران جوان جنگ نرم _ @afficer17

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۲ ، ۱۴:۳۸
زهرا فاطمی

افسران - اینا چی گوش میدن؟

                                                                                                                    منبع:افسران جوان جنگ نرم _ @officer 313

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۲ ، ۱۴:۳۲
زهرا فاطمی

افسران - راهنمای خواندن نسخه پزشک

امیدوارم بدردتون بخوره تا بفهمید دکترتون چی میده به خوردتون

                                                                                                                          منبع:افسران جوان جنگ نرم _@ afsar17

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۲ ، ۱۴:۲۶
زهرا فاطمی

افسران - وقتی که ماشین میشوری ...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۲ ، ۰۰:۱۴
زهرا فاطمی

افسران - کیا اینجورین؟

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۲ ، ۰۰:۱۳
زهرا فاطمی


افسران - لطایف عبید زاکانی
روزی سلطان محمود از طلحک رنجید و خواست که او را چوب زند. غلامان را گفت: به باغ روید و از درخت ارغوان چند شاخه بیاورید تا او را سزا دهم.

غلامان از پی چوب رفتند و طلحک دو زانو زده بود جمعی در پشت او ایستاده بودند.

طلحک گفت: بیکار نباشید، پس گردنی بزنید تا وقتی که چوب را بیاورند!
سلطان با این مزاح بخندید و او را بخشید.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روزی طلحک جرمی عظیم کرد و سلطان گفت: در پیش من او را گردن بزنید.
جلاد با تیغ برهنه گرد طلحک می گشت و طلحک به غایت مضطرب بود؛ زیرا به خوی سلطان محمود اعتماد نداشت و بی اعتدالی او را میدانست.

یکی از ندیمان مجلس گفت: ای نامرد! مردانه باش. این چه بی جگری است؟ مردان روزی آیند و دگر روز روند.

طلحک پاسخ داد: اگر خودت خیلی مردی و جگر داری، بیا جای من بنشین و کشته شو تا من برخیزم و بروم!
سلطان محمود بخندید و از گناهش در گذشت.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از بزرگان عصر، یکی با غلام خود گفت که از مال خود، پاره‌ای گوشت بستان و از آن طعامی بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم. غلام شاد شد. بریانی ساخت و پیش او آورد. خواجه خورد و گوشت به غلام سپرد. دیگر روز گفت: بدان گوشت، آبگوشتی زعفرانی بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم. غلام فرمان برد.

خواجه زهر مار کرد و دوباره آن گوشت را به غلام سپرد. روز دیگر گوشت مضمحل بود و از کار افتاده، گفت: این گوشت بفروش و مقداری روغن بستان و از آن طعامی بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم.

گفت: ای خواجه! اگر قصد خیری داری، تو را به خدا بگذار من همچنان غلام تو باشم، بجایش این گوشت پاره را آزاد کن!


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حجی در کودکی شاگرد خیاطی بود. روزی استادش کاسه عسل به دکان برد، خواست که به کاری رود. حجی را گفت: درین کاسه زهر است، نخوری که هلاک می شوی. 
گفت: من با آن چه کار دارم؟ چون استاد برفت، حجی وصله جامه به صراف داد و تکه نانی گرفت و با آن تمام عسل بخورد.

استاد بازآمد، وصله طلبید، حجی گفت: مرا مزن تا راست بگویم. حالی که غافل شدم، دزد وصله ربود. من ترسیدم که بیایی و مرا بزنی. گفتم زهر بخورم تا تو بیایی من مرده باشم. آن زهر که در کاسه بود، تمام بخوردم و هنوز زنده‌ام، دیگر خود دانی.


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی به باغ خود رفت، دزدی را دید که گونی پیاز در بسته به پشت دارد. گفت: در این باغ چه کار داری؟ گفت: بر راه می‌گذشتم ناگاه باد مرا در باغ انداخت. گفت: چرا پیاز برکندی؟ گفت: باد مرا می ربود، دست در بند پیاز می‌زدم، از زمین برمی‌آمد. گفت: این هم قبول، ولی چه کسی جمع کرد و پشتواره بست؟ گفت: والله من نیز در این فکر بودم که آمدی.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلطان محمود در زمستان سخت، به طلحک گفت: با این جامه یک لا در این سرما چه می‌کنی؟ من با این همه جامه می‌لرزم. 
گفت: ای پادشاه، تو نیز مانند من کن تا نلرزی. 
گفت: مگر تو چه کرده‌ای؟ 
گفت: هرچه داشتم، پوشیدم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۲ ، ۰۰:۰۹
زهرا فاطمی